این به معنی چیزی از جایی جدا شدن و افتادن می باشد مثل برگ درخت
معنی دیگر این فعل سهم بردن از چیزی می باشد
معنی دیگر این فعل باقی مانده از ساخت چیزی می باشد مثل باقیمانده پارچه از دوخت لباس
گاهی این فعل به معنی جدا شدن از یک حزب، دین یا عقیده یا هر چیز دیگر می باشد مثل ترک یک حزب سیاسی
گاهی این فعل به معنی شیب دار شدن جاده می باشد
گاهی اوقات به معنی کیفیت عملکرد چیزی کاهش یافتن یا کاهش وزن می باشد
گاهی اوقات به معنی عقب افتادن از دیگران می باشد مثل یک دونده که در مسابقه از بقیه عقب تر است
der Läufer fällt ab
دونده عقب افتاد
و همچنین گاهی اوقات به معنی قایقی را در مسیر باد قرار دادن می باشد
کاربرد این فعل در جملات آلمانی
Im Herbst die Blätter von den Bäumen abfallen
در پاییز برگ ها از درختان می ریزند
wenn er mir beim Verkaufen hilft, fallen auch ein paar Euro für ihn ab
اگر او برای فروش به من کمک کند، چند یورو سهم می برد
Beim Zuschneiden ist kaum Stoff abgefallen
پارچه خیلی کمی هنگام برش باقی ماند
Das Gebirge fällt nach Osten ab
کوه ها به سمت شرق شیب دارند
Gegen seinen Freund fiel er sehr ab
نسبت به دوستانش خیلی عقب افتاد
Um den Kurs zu ändern, musste er mit dem Boot vom Wind abfallen
برای تغییر مسیر او مجبور شد با قایق در مسیر باد حرکت کند